بسم الله...
مشهد آرامگاه دلهای طوفانی
بستر رود برای چشمهای بارانی
بغض عاشقانِ ضریح گرچه پنهانی
رنگ قطره اشکشان اما، آسمانی
بارگاه هشتمین خورشید ربّانی
شده میزبان شیعههای زهرایی
تو عزیز، گر عازم مشهد اینباری
سفرت بیخطر، تو ای ایرانی
اللهم عجل لولیک الفرج
به نام خدا...
دل خورشید محک داشت؟ نداشت
یا به او آینه شک داشت؟ نداشت
آسمانی که فلک میبخشید
احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت
غیر دیوار و در و آوارش
شانهی وحی کمک داشت؟ نداشت
مردم شهر به هم میگفتند
در این خانه ترک داشت؟ نداشت
شب شد و آینهی ماه شکست
دست این مرد نمک داشت؟ نداشت
تو بپرس از دل پر خون و غمت
چهرهی یاس کتک داشت؟ نداشت...
...
پ.ن: گفتن نداره آقا مهدی... بیمعرفت شدیم. یادمون میره آدینهای هست... شما رهامون نکنید. ما که سر به هواییم...
سلام آقا جان؛
در بین این همه تبریکگوییها و آرزوی خیر داشتنها و لبخند زدنهای نوروزی، یادمان نرفته که از نیمههای فروردین، شما داغدار مادر بزرگوارتان هستید...
ان شاء الله امسال هم مثل فاطمیهی هر سال، سیاه میپوشیم، اشک میریزیم، بر سر و صورت می زنیم و دعا میکنیم برای ظهور.
اللهم صلِّ علی فاطمةَ و ابیها و اُمِّها و بَعلِها و بنیها